124
حبیب آقا ظروفچی گفت : همه ی عمر دیر رسیدیم ! نفهمیدم باز زدم از اول کل فیلم رو دیدم باز آخرش گفت همه ی عمر دیر رسیدیم ! نفهمیدم . بیست و چند بار این فیلمو دیدم باورت میشه ؟ فایده نداشت . نفهمیدم.
تا" تو "رفتی .
بذار از اول بگم ، مجید ظروفچی گفت يه نامسلمون نيست دست من عليلو بگيره، بگه شزم، ببره امامزاده داوود، حالمو خوش كنه. تو سرم، عينهو بازار آهنگرا، صدا ميكنه. مث پيت حلبي خوردهريزاش توش جا به جا ميشه. تو كــياي؟
حبيب گفت: منو داداش حبيبت فرستاده، ببرمت امامزاده داوود
مجيد گفت: يه وقت نندازيم تو اون اتاق يه دري، پيش اون غربتياي كله تافتونيا؛ اگه داداش حبيبم بفهمه، به خاك آقام چـــشـــاتو در ميارهها.
مجید تکیه داده بود ، دل داده بود و امید ... ، و حبیب ناتوان از درک نیاز برادر ناتوان.
و روزی که آمد......دیر بود.
اشکها رو دست کم نگیریم ، بغضها ، حرفهای نگفته و لانه کرده در گلو ، سکوت ، باید فهمید که شاید یه جایی یه وقتی ، مجید ظروفچی دنبال حبیبش میگرده تا ببره حالشو خوب کنه و خدا کنه اون روز حبیب مجبور نشه که بگه همه ی عمر دیر رسیدیم. یادمون باشه تاریکی ها باعث نشه جایی رو نبینیم ، تاریکی خودخواهی ، تاریکی کج فهمی ، به قول علی حاتمی شب رو باید بی چراغ روشن کرد. نذاریم توی دلهامون شب بشه که حتما راه رو گم میکنیم .
#حمیدرضاداودی
+میشه پرنده باشی،اما رها نباشی..!((:
میشه دلت بگیره،اسیر غصه هاشی..((:
...
از ترس ریزش اشک غمگین و بی صدا شی..! (:
..
واسه ی مشت دونه،اهلی آدما شی..!((:
#پرنده
#سیاوش&معین
+دهنم صاف شد از این حجم دلتنگی ک نمیدونم برا کیه..!(:
+اینکه بلد نباشی حرفاتو ب کسی بگی ی جاهایی خیلی سخته..!((:
+ولی من فقط اهلی توعم..!(: ❤️
شبتون آرووم وبی غصه..(: