پناهگاه🌱   

درجهانی که سراسر جنگ است،تو پناهگاه باش!

این داستان:ننه طلا

غمم هزار برابر شد امشب.

با مامانم اینا قهر کردم اومدم خونه مامان بزرگم،مثل همیشه قوربونت صدقه‌ام نرفت،وقتی بغلش بودم یهو دوباره برگشت نگام کرد گفت:روله فاطمه تویی!بجون خودت بجون بابات نشناختمت!بعدشم هزارتا بوسم کرد.

الهی بگردم مادر دلم آب میشه این روزاتو میبینم،نرسه روزی نباشی.🫠

چهارشنبه بیست و ششم شهریور ۱۴۰۴ ساعت 1:21 توسط خانوم شوکولات