این داستان:ویروس
آقا مواظب خودتون باشید این ویروس جدیده خیلی بدقلقله یعنی توکل عمرم به این شدت گلو درد نداشتم،کارم به جایی رسیده خودم میرم برا خودم آش میگیرم که گلوم اذیت نشه.
امروز رفتم مطب چشم پزشکم و بعد از اینکه کلی منو سرزنش کرد گفت میشه یدونه ای لنز سفارش داد فقط باید قیمت بگیرم برات و خبرت میکنم.
یعنی دانشگاه لبالب پر شده از دوستای سابق مجازیم هرجا سرمو که برمیگردونم چهار نفرو میبینم که آشنان،این همسایه بدرد نخور چشم هیز رو به رویی مونم به اذن خدا هر سه شنبه و چهار شنبه مثل عجل معلق جلوم سبز میشه یعنی واسه این مسئله بد کفریمااا.😑
خیر سرم فردا قرار بود برم دنبال کارام ولی با این وضعی که میبینم فردا بعد کلاس افقی افتادم.😒
یعنی واقعا یه سریا هنوز شعور مریض شدنو ندارن،این دختره میدونه حتی اسم سرماخوردگی که میاد من سریع مریض میشم،بعد خودش کاملا علائم سرماخوردگی رو داره میاد میچسپه به من.😑از من به شما نصحیت دوستای دانشگاه رفیق نمیشن.😒
راستییییی امروز یکی از دوستای دبستانمو دیدمممم🥹البته اون منو دید یهو جلوم ظاهر شد و گفت:منو یادته؟چهره اش خیلییی برام آشنا بود ولی اسمشو یادم رفته بود چندتا اسم گفتم و آخریش درست بود🤣کلییییی ذوق کرد که میشناختمش گفت:همش دو دل بودم که بیام جلو نکنه نشناسی ولی خیلی خوشحال شدم که شناختی.منم کلیییی خوشحال شدم از دیدنش و کلیییی همو بغل کردیم.🥹
هروقت میام اینجا مینویسم حس اون دختر بچه ای رو دارم که میشنه با ذوق از اتفاقای روزش برا بقیه تعریف میکنه.🫠😂
+شکرت بابت همه چی.🤍✨️